منبر می رفتیم تا دستگیر شویم!
خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی(٢)
بخش دوم خاطرات قبل از انقلاب رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، آیت الله هاشمی رفسنجانی ارئه می شود:
منبر می رفتیم تا دستگیر شویم!
*زمانی که متوجه شدند در طول تبعید ایشان، این شعله خاموش نشده، رضایتشان جلب شد. میدانستند که چه کسی این کارها را کرده، البته ما نمیخواستیم این مسائل در جامعه علنی شود. زمانی که کمی از مسائل علنی میشد، بازداشت میشدیم .
* در همین ارتباط خاطره ای جالب ازیک ماه رمضان بگویم که بعد از اینکه امام را تبعید کردند، قرار گذاشتیم در طول ماه، هرشب یک نفردر مسجد جامع تهران سخنرانی کند تا دستگیر شود!. معمولاً شب اول یا دوم میگرفتند و نفر بعدی برای سخنرانی میآمد. تمام ماه رمضان اینگونه بود .ارزش این کار بخاطر این بود که میخواستیم بگوییم مبارزه باقی است و آن جلسه، مرکز مبارزین شده بود. در آنجا نوبت به من نرسید. دلیلش هم این بود که من در کارهای اساسیتر بودم و کار دیگری داشتم. تا اینکه ماه رمضان تمام شد بعد از آن همه بازداشت شدیم ! .
تامین منابع مالی دوران مبارزه
* درباره منابع مالی دوران مبارزه چند منبع داشتیم. یک مقدارش از اموال خودم بود. زیرا زمانی که منبر من محدود شد، برای مبارزه پوششی لازم داشتم که به همین خاطر به سراغ ساخت مسکن و فروش آن رفتم که آن زمان شغل پرسودی بود. با توجه به اینکه خواهرزاده من بنا بود (هنوز هم هست) برای من کار آسانی بود. زمینه مساعدی درست میکردیم، زمینی میگرفتیم و چند خانه میساختیم و میفروختیم. نصف یک پاساژ هم ساختیم. در سالهای آخر شرکت وسیعی به نام البرز در قم ایجاد کردیم که کارهای وسیعی میکردیم و درآمد خوبی داشتیم. البته احتیاج زیادی به این درآمدها نداشتیم و معمولاً صرف همین کارها میکردیم. به همین خاطر کسانی هم که میخواستند کمک کنند، به من مراجعه میکردند. ما هم به جاهایی که لازم بود، کمک میکردیم .افراد زیادی از طلبهها در همان زمان ممنوعالمنبر میشدند. منبعی هم غیر از منبر نداشتند. باید اینها را اداره میکردیم .
از طرفی اجازه سهم امام را هم داشتیم که در صورت لزوم از آن هم استفاده میکردیم. گاهی هم وجوهی به دستمان میرسید. سالهای آخر وضع بهتری ایجاد شده بود. در آن زمان آقای تولیت، طرفدار مبارزه شده بود، ایشان فرزندی نداشت و اموال زیادی هم داشت. به فکر افتاد که اموالش را صرف حکومت اسلامی کند با اینکه آن موقع نمیدانستیم کی به پیروزی میرسیم .
ماجرای وقف اموال برای مبارزه
من با آقای فلسفی خیلی رفیق بودم. زمانی که ایشان به قم میآمدند در منزل تولیت بودند، من هم میرفتم و در آنجا با ایشان آشنا شده بودم. بعد از آن در قضیه کاپیتولاسیون زمانی که امام مرا برای جمعآوری مدرک به تهران فرستادند، آقای تولیت به ما کمک کردند و اسنادی به من دادند. بعد که دیدیم ماجرا لو نرفت، به ایشان اطمینان پیدا کردیم. از طرف دیگر برادر من در قم برای آقای تولیت پسته کاری میکرد .
تولیت با من مشورت کرد که من میخواهم اموالم را وقف کنم، ولی نه به صورت وقفهای معمولی. میخواست مقداری را برای همسرش بگذارد. مقداری هم تا هست زندگی کنند و بقیه را در راه مبارزه برای حکومت اسلامی صرف کند. هیئت مدیرهای با حضور شهید باهنر، مهندس بازرگان، من و دکتر سحابی و آقاسید جوادی تشکیل داد. تولیت زمینهایی در خارج از شهر داشت که بایر و دورافتاده بودند .
فقایی که کار ساخت و ساز میکردند، آمدند و بخشی از اینها را خریدند و اموال تولیت ارزش پیدا کرد. ایشان هم مرتب اموال و مستغلاتش را میفروخت و پولش را در حسابی در لندن به دور از دسترس شاه قرار میداد. با توجه به اینکه ما هیئت مدیره ایشان بودیم، میتوانستیم برای مبارزه به خارج و داخل ایران خیلی کمک کنیم .
ماجرای ملاقات امام با تولیت
وقتی امام در پاریس بودند، آقای تولیت با وجود اینکه هیئت مدیره داشت، بازهم خدمت امام رفته، ماجرا را گفته و اختیار را به امام داده بود. ایشان هم به آقای منتظری، مهدی عراقی و من واگذار کرده بودند. یعنی از طرف امام هم به همین مسئولیت رسیدیم .
بعد از اینکه ایشان فوت کرد، وارث دست چندمش فردی به نام موسیخان که اهل ساوه و قاضی دیوان عالی کشور بود، ادعای ارث کرد. با توجه به چیزهایی که آقای تولیت بخشیده بودند، دیگر ارثی باقی نمیماند، اما او شکایت کرد و بانک لندن پرداخت پول را به ارائه تسویه حساب و انحصار وراثت موکول کرد .
دانشگاه امام صادق(ع) چگونه گسترش یافت؟
سرانجام امام تصمیمگیری در مورد اموال تولیت را به آقای منتظری سپردند . ایشان هم خمس پول را گرفتند و بقیه را به دانشگاه امام صادق(ع) سپردند و پولها هم در بانک ماند تا چند سال قبل که خوشبختانه یکی از بازاریهای قدیمی وکالت گرفت و آقای موسیخان را راضی کرد که 15 درصد را بگیرد و رضایت بدهد. در زمانی که دلار در ایران خیلی کم بود، این پولها به دانشگاه امام صادق(ع) آمد ودانشگاه ثروت زیادی پیدا کرد .
نحوه ارتباط با امام در عراق
*ارتباط ما با امام در عراق از طریق حاجآقا مصطفی، حاجاحمدآقا و آقای دعایی بود . بعضی از طلبهها به طور مخفی امکان رفت و آمد داشتند. حساسیت زیادی روی آنها نبود. ما مسائل ایران را از این طریق برای امام میفرستادیم. در زمانی که امام در عراق تبعید بودند، مبارزه از حوزه فراتر رفت و گروههای خاصی از دانشگاهیان و تحصیلکردهها و بازاریان و متدینین نیز وارد بستر مبارزاتی شدند.
منبع:
1. پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی
2. عصر ایران
تهیه و تنظیم: عبداله فربود؛ گروه حوزه علمیه تبیان